Svoboda | Graniru | BBC Russia | Golosameriki | Facebook
پرش به محتوا

کاربر:Benyamin/جنگ ایران و روسیه (۱۸۱۳–۱۸۰۴)

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
جنگ ایران و روسیه (۱۸۱۳–۱۸۰۴)
بخشی از جنگ‌های ایران و روسیه

صحنه‌ای از جنگ
تاریخ۱۵ ژانویه [سبک قدیمی: ۳ ژانویه] ۱۸۰۴ –
۱۳ ژانویه [سبک قدیمی: ۱ ژانویه] ۱۸۱۳
موقعیت
وضعیت حفظ متصرفات (Status quo ad presentem)
تغییرات
قلمرو
مناطق داغستان، گرجستان و خان‌نشین‌های قفقاز براساس عهدنامه گلستان در اختیار روسیه قرار گرفت.
طرف‌های درگیر
امپراتوری روسیه امپراتوری روسیه امپراتوری ایران
فرماندهان و رهبران

امپراتوری روسیه الکساندر یکم

فتحعلی‌شاه قاجار

واحدهای درگیر

ارتش امپراتوری روسیه

قشون ایران
قوا
۴۸٬۰۰۰ سرباز
۲۱٬۰۰۰ سواره‌نظام نامنظم
۵۰٬۰۰۰ سرباز نظام جدید
۲۰٬۰۰۰ سواره‌نظام نامنظم
۲۵٬۰۰۰ دیگر متحدان یا نیروهای مردمی ایران

جنگ ایران و روسیه (۱۸۱۳–۱۸۰۴) به جنگ‌های میان این دو کشور در سال‌های ۱۸۱۳ تا ۱۸۰۴ میلادی گفته می‌شود که در آخر منجر به عهدنامه گلستان و در نتیجه از دست رفتن اراضی بزرگی از ایران در شمال رود ارس گردید. به سال ۱۲۱۵ ه‍.ق گئورگی حاکم گرجستان رسماً تحت‌الحمایگی روس‌ها را پذیرفت. برادر گئورگی، الکساندر چون مخالف الحاق گرجستان به روسیه بود به دربار ایران پناهنده شد. تزار روس این امر را بهانه قرار داده فرمانده خود پاول سیسیانوف را مأمور تصرف قفقاز کرد. سیسیانوف به تفلیس حمله کرد و آن شهر را تصرف کرد. در این زمان گئورگی خان مرد و یکی از فرزندان او تهمورث به دربار ایران پناهنده شد و شاه ایران را به جنگ با روس‌ها تشویق کرد. فتحعلی‌شاه که از الحاق گرجستان به روسیه ناراحت بود پناهنده شدن شاهزادگان گرجستانی به دربار ایران را بهانه کرد و فرمان حمله به گرجستان را صادر کرد. علت اساسی جنگ هم تمایل هر دو دولت ایران و روسیه بر به تصرف درآوردن گرجستان بود.

گنجه به سال ۱۲۱۸ ه‍.ق توسط سردار روسی ژنرال پاول سیسیانوف تصرف شد. به‌رغم دفاع مردانه حاکم ایرانی گنجه (جوادخان قاجار)، خیانت بعضی از ارامنه و مأیوس شدن حکام قره باغ و ایروان از فتحعلی شاه سبب شد خانات ایروان به تصرف نیروهای روسیه درآیند. با تصرف این شهرها نیروهای روسیه تا حدود ارس پیشروی کردند. به محض اطلاع فتحعلی شاه از تسخیر گنجه و تسلیم ایروان و قره باغ سپاهی به فرماندهی عباس میرزا نایب‌السلطنه که از همه برادران خود لایق تر بود فرستاد.

پیش‌زمینه

[ویرایش]

در روابط روسیه و ایران با خانات محلی و پادشاهان گرجستان در اواخر سدهٔ هجدهم و اوایل سدهٔ نوزدهم، مقامات روسیه نه تنها ادعاهای ایرانی را نسبت به این حاکمان نادیده گرفتند بلکه در ابتدا حتی جایگاه قاجار را به عنوان حاکمان ایران نپذیرفتند. نگاه به ایران به عنوان تابعی از حاکمان محلی، به‌جای یک کشور متحد، اهداف توسعه‌طلبانهٔ روسیه در منطقه را مشروع و حمایت می‌کند. در همان زمان، این دیدگاه فراتر از ایدئولوژی امپریالیستی بود. ادعاهای قاجار دربارهٔ حکومت بر کلیهٔ امپراتوری سابق صفوی پس از چند دهه بدون دولت متمرکز قابل‌توجهی، در واقع اغلب بیشتر یک آرزو بود تا یک واقعیت سیاسی که در سطوح مختلف مورد اختلاف قرار گرفته‌است. قاجارها در مورد وفاداری حاکمان محلی به سختی می‌توانستند مطمئن باشند: در طی جنگ‌های روسیه و ایران، بعضی از خانات در ایالت آذربایجان، از امپراتوری روسیه در برابر قاجارها حمایت کردند. از زمان کاترین، سیاست‌های روسیه در مورد ایران نه تنها توسط دولت در سن‌پترزبورگ، بلکه توسط بازیگران قدرتمند محلی مانند پادشاهان گرجستان یا نمایندگان کلیسای ارمنی — که می‌خواستند موقعیت خویش را با جذب حمایت روسیه تقویت کنند — اجرا می‌شد. افزون بر این، ادعاهای قاجار در سطح بین‌المللی مورد محاکمه قرار گرفت: دیگر همسایهٔ قدرتمند و دشمن دیرینهٔ ایران، امپراتوری عثمانی، سلطنت قاجار را تا زمان مرگ فتحعلی‌شاه در سال ۱۸۳۴ م به رسمیت نشناخت.[۱]

در اواخر قرن هجدهم میلادی و پس از حدود یک قرن نزاع و اختلافات منطقه‌ای، اتحاد سرزمینیِ دوبارهٔ ایران توسط ایل قاجار ایجاد شد. همه گزارش‌ها تأیید می‌کند که در این دورهٔ بی‌ثباتی، جمعیت کشور کاهش یافته و اقتصاد نیز ضعیف شده بود. آقامحمدخان قاجار ۱۶ سال جنگ شدید را برای شکست رقیبان و متحد ساختن دوباره ایران سپری کرده بود تا در هنگام تاج‌گذاری در سال ۱۷۹۶، تقریباً ایران به حدود قلمروی ممالک محروسه ایران در سال ۱۷۲۲ برسد. وحدت دوباره ایران توسط قاجاریان و ورود ایران به قرن نوزدهم، در برهه‌ای از زمان محقق شد که دارای ویژگی‌های متمایزی است: نخست آن که ایران در عبور از یک قرنِ دشوار، تمامیت ارضی و حاکمیت مرکزی را بازگردانده بود؛ دوم آن که دودمان قاجار در حال بازتعریف، مشروعیت‌بخشی و تبدیل خود از یک ایل به یک دودمان سلطنتی بود؛ و سوم نیز آن که ایران در معرض یک یورشِ استعماریِ سلطه‌جو قرار گرفته بود که شامل توطئه‌های بین‌المللی علیه ایران بود. [۲]

در میان قدرت‌های استعماری که به سراغ ایران می‌آیند، روسیه به‌عنوان سلطه‌جوترین کشور منطقه‌ای، نزدیک‌ترین همسایهٔ اروپا، و کشوری که ایرانیان بیشترین تعامل را در سدهٔ ۱۷۰۰ م با آن داشتند، ایستاده بود. برخلاف ایران، روسیه در سدهٔ هجدهم میلادی از نظر نظامی، اداری، آموزشی و تا حدودی اقتصادی پیشرفت داشته‌است. بین سلطنت پتر یکم (مرگ ۱۷۲۵ م) و کاترین دوم (مرگ ۱۷۹۶ م)، روسیه تزاری تبدیل به یک امپراتوری غول‌پیکر زمینی با نیروی نظامی قدرتمند شد که همهٔ رقبای سنتی خود یعنی سوئد، لهستان و عثمانی را شکست داده بود. تا پایان سدهٔ هجدهم، روسیه حدود ۱٬۲۹۵٬۰۰۰ کیلومتر مربع قلمرو و جمعیتی حدود ۳۶٬۰۰۰٬۰۰۰ تا ۴۰٬۰۰۰٬۰۰۰ نفر را به دست آورده بود. در چنین فضایی، در اواخر سدهٔ هجدهم، قفقاز شرقی به کانون جاه‌طلبی امپراتوری روسیه تبدیل شده، و این کشور را به‌عنوان تهدیدی بزرگ برای دولتِ تازه استقراریافتهٔ قاجار از نظر تسلطش بر منطقه تبدیل کرده بود. مطالعات این دوره نشان می‌دهد که هر دو نخبگان ایرانی و روس قبل از اتحاد قاجار و در اوایل سدهٔ نوزدهم، دیدگاه تحقیرآمیزی نسبت به یکدیگر داشتند.[۳] این برداشت‌های منفی بر دیدگاهِ یکی نسبت به دیگری به‌عنوان «غیرمتمدن و عقب‌مانده» متمرکز است، در نتیجه دیگری را تحقیر می‌کرد. بااین‌حال، همان‌طور که تحقیقات اخیر نشان می‌دهد، نخبگان قاجار نسبت به پتر یکم به‌عنوان اصلاح‌کننده‌ای قوی و موفق، مرتبه‌ای از احترام را قائل بودند.[۴]

نخستین تقابل‌های قاجاریان با روسیه، زمانی رخ داد که آقامحمدخان در قفقاز جنوبی درگیر یک کشمکش دشوار برای سلطه بر ایران بود. اولین تقابل در مازندران به سال ۱۷۸۱ و دومینِ آن، در گیلان به سال ۱۷۸۲ روی داد. در این مناطق، وجود منافع کنسولی روسیه با منافع تجاری و تلاش‌های روسیه برای تقویت حضور نظامی در این مناطق — به وسیلهٔ ایجاد قلعه‌های نظامی — درهم تنیده شده بود که در هر دو مورد، آقامحمدخان توانست روس‌ها را به عقب‌نشینی و ترک منطقه وادارد. در کشمکشی که به‌منظور سلطه بر ایران — که دسته‌های متعددی از جمله ایل قاجار درگیرِ آن بودند — جریان داشت، روسیه نیز وارد شده بود اما این تقابل‌ها باعث آگاه شدنِ آقامحمدخان از جاه‌طلبی روسیه در ایران و یا حتی موجب برانگیخته‌شدن سوءظن و بی‌اعتمادیِ او نسبت به روس‌ها نیز نشد.[۵]

سیاست روسیه در قبال ایران و قفقاز شرقی در دوران سلطهٔ کاترین توسعه یافت و شامل منافع نظامی و تجاری نیز می‌شد. به لحاظ نظامی، روس‌ها علاقه‌مند به غلبه بر منطقه بودند تا در موقعیت بهتری قرار گیرند و در نتیجه با عثمانی‌ها در قفقاز غربی مقابله کنند. به لحاظ تجاری، این منطقه به روسیه فرصتی بالقوه برای تسلط بر تجارت با ایران و گسترشِ فراتر از آن به هند ارائه کرد. در مورد قفقاز شرقی، از همان ابتدا سیاست روسیه بر قراردادن رودخانهٔ کر و درنهایت ارس به‌عنوان مرزِ میانِ دو امپراتوری بود. در سال ۱۷۸۳ م، به‌موجب عهدنامهٔ گرجیوسک، ایراکلی دوم پادشاه کارتلی-کاختی رسماً روابط چهارصد سالهٔ پادشاهیِ کوچکِ خود را با ایران قطع کرد و خود را تحت‌الحمایهٔ روسیه قرار داد. هراکلیوس متعلق به سلسلهٔ باگراتیونی‌ها بود، که در آن منطقه به‌عنوان خراجگزار شاهان ایران با عنوان والی یا حاکم حکومت داشتند. اما هنگامی‌که قدرت مرکزی در ایران در سدهٔ هجدهم میلادی سقوط کرد، هراکلیوس تلاش دیپلماتیک را برای تغییر رویکرد به سمت روسیه آغاز کرد و عهدنامهٔ گرجیوسک اوج این فرایند بود. دیگر جوامعِ مسیحیِ قفقاز شرقی نیز علاقهٔ خود را به تابعیت حکومت روسیه نشان دادند و در طول جنگ ایران با روسیه، روسیه را در اقدامات نظامی‌اش کمک کردند. نه عهدنامهٔ گرجیوسک و نه منافع روسیه در قفقاز شرقی، هیچکدام نتوانست در مقابل آقامحمدخان، ایجاد بازدارندگی کند که این مسئله، نشان‌دهندهٔ اعتماد به نفس او در مقابل روس‌ها بود و او این ویژگی شخصیتی را تا پایان عمر خود حفظ کرد. در ۱۷۹۵ آقامحمدخان آماده شد تا قفقاز شرقی را تحت حاکمیت ایران بازگرداند بنابراین در تابستان آن سال، قوای ۶۰٬۰۰۰ نفری خود که اغلب سواره‌نظام بودند را وارد منطقه کرد. وی نخستین ماه‌های لشکرکشی خود را برای مطیع کردن حاکمان مسلمان منطقه صرف کرد که سرسخت‌ترینِ آن‌ها ابراهیم خلیل جوانشیر خان قره‌باغ بود. در اینجا بود که جدی‌ترین کاستیِ ارتش قاجار یعنی فقدان توپخانهٔ مؤثر، آشکار شد. همین مشکل است که در سال‌های بعد، تلاش‌های نظامیِ قاجار علیه روسیه را ناکام می‌گذاشت.[۶]

طبق سنّت لشکرکشی‌ها در شرق، هزینه‌های لشکر بزرگ آقامحمدخان برای تأمین آذوقه و سایر پشتیبانی‌های لجستیک برعهدهٔ بومیان منطقه بود. همچنین با توجه به سنّت، کسانی که حاکم قاجار را به مبارزه طلبیده و یا در برابر او مقاومت کردند، محکوم به غارت‌شدن یا به‌بردگی‌رفتن و یا هر دو بودند. در چنین شرایطی، ارتش قاجار، ویرانی‌ها و مشقّت‌های فراوانی را هم برای مسلمانان و هم برای مسیحیان منطقه به‌وجود آورده بود. پیشروی قاجار با غارتِ ویرانگرِ تفلیس در سپتامبر ۱۷۹۵ به اوج رسید. بااین وجود، آقامحمدخان نتوانست موضع خود را تقویت کند و برای سپری کردن زمستان، به دشت مغان در نزدیکی دریای خزر عقب نشست. ناکامی در تثبیت موضعِ یک فرمانده نظامی همچون آقامحمدخان، شاید شگفت‌آور باشد اما غارت و ایجاد وحشت به عنوان یک جایگزین برای حراست از قلمروهای فتح‌شده در راستای سنت نظامی ترکی-مغولی بود که قاجار نیز به همان تعلق دارد. بر طبق همین سنت و به‌منظور بازدارندگی کوتاه‌مدت در مقابل مشکلات آتی، چنین اقداماتی کافی محسوب می‌شود. علاوه بر این، قوای قاجار — که عمدتاً عشایری بودند — یک ارتش فصلی بود و از حاکم انتظار می‌رفت که بخش عمدهٔ ارتش را در زمستان مرخص کند. در هر حال، وی نه از قصد روسیه برای دفاع از گرجستان نگران بود و نه از پاتکِ روسیه. در دشت مغان، آقامحمدخان پشتوانهٔ کافی برای معرفی خود به عنوان شاهنشاه ایران را کسب کرده بود و در اوایل سال ۱۷۹۶، تاجگذاری کرد.[۷]

برای تبیین چراییِ عدم حمایت روسیه از هراکلیوس دوم، دو فرضیه وجود دارد. نخست آن که ایوان گودوویچ فرمانده قوای روسی در منطقه، آقامحمدخان و خطر قریب‌الوقوع را دست‌کم گرفته بود. طبق این دیدگاه، فرمانده روسی متوجه شد که حضور نظامی روسیه در منطقه، توانِ بازدارندگیِ قاجار را ندارد. فرضیه دوم آن که قوای او در جریان جنگ با امپراتوری عثمانی بسیار متفرق شده و بنابراین امکان واکنش سریع را نداشت. حقیقت هر چه باشد، در نهایت پاسخ روسیه با یک تهاجم کامل زمینی و دریایی در سال ۱۷۹۶ فرا رسید. کاترین دوم در مه ۱۷۹۶، قوای ۵۰٬۰۰۰ نفری (برآوردهای دیگر ۳۰٬۰۰۰ تا ۴۰٬۰۰۰ است) را با هدایت والرین زوبوف به‌منظور تصرف منطقه و با هدف نهایی سرنگونی آقامحمدشاه و جایگزینی او با برادر ناتنی‌اش که به روسیه پناهنده شده‌است، ارسال کرد. قوای روس به سرعت دربند و قبه را اشغال کرده و تا نیمهٔ ژوئن، سلطه بر گنجه، شیروان، شکی، قره‌باغ، تالش و باکو را تثبیت کردند.[۸]

در حالی که آقامحمدشاه در خراسان و در تدارک حمله به هرات و بخارا بود، خبر حملهٔ روسیه رسید. وی به‌سرعت به تهران بازگشت تا ارتش را برای یک پاتک آماده کند. در همین حال و در نوامبر ۱۷۹۶، کاترین دوم درگذشت و روس‌ها پیش از آن که شاه با قوای ۱۰٬۰۰۰ نفری خود وارد منطقه شود، عقب‌نشینی کردند. سرانجام در مه ۱۷۹۷ و در شوشی، آقامحمدشاه به قتل رسید تا با مرگ او، مواجههٔ ایران و روسیه رخ ندهد.[۹]

مشاهدات جالبی از نگرش ایران به روسیه در این گام ابتدایی می‌توان داشت. نخست، آقامحمدشاه به روسیه اعتماد نداشت با این حال اطمینان داشت که می‌تواند بر چالشِ پیش رو، فایق آید. تاریخ او را یک فاتحِ بی‌رحم می‌داند اما یک رهبر سیاسی-نظامیِ واقع‌بین، محاسبه‌گر و زیرک نیز محسوب می‌کند. اطمینان او از تواناییِ مواجهه با روسیه، به‌خوبی در گفتگویش با وزیر اعظم حاج ابراهیم کلانتر نمایان است و توسط جان ملکم ثبت شده‌است. وی پس از بیان توانایی غلبهٔ سواره‌نظام خود بر تجاوزهای احتمالی روسیه به حاج ابراهیم کلانتر، گفته‌اس:

آیا مردی به هوشمندیِ شما، بر این باور است که من همیشه خودم را در برابر دیوارهای فولادیِ آنها می‌بینم یا اجازه می‌دهم که نیروهای نامنظم من توسط ارتش منظم و توپ‌های آنها نابود شود؟ شلیکِ آنها نباید به من اصابت کند و آنها نباید کشوری فراتر از محدودهٔ خود را تصرف کنند. آنها نباید خواب داشته باشند. اجازه بدهید که تا هر کجا که می‌خواهند پیش‌روی کنند. من آنها را با یک بیابان محاصره خواهم کرد.

نقل‌قول فوق، حقیقت‌های جالبی از راهبرد نظامی شاه در برابر تجاوز روسیه را نشان می‌دهد. نخست آن که پیش از یک برخورد جدی با قدرت نظامی روسیه نیز شاه از ضعف قوای خود و توانِ دشمن‌اش کاملاً آگاه بود. این آگاهی ممکن است ناشی از تجربهٔ برخوردهای انجام‌شده بین ایران و روسیه در دهه‌های پیش‌تر باشد. دوم آن که راهبرد نظامی شاه برای مواجهه با روسیه، شبیه شیوهٔ جنگِ سنتی ایرانیان در مواجهه با دشمنِ قوی‌تر از خود — به‌خصوص این که توپخانهٔ مدرن نیز دارد — است. ایرانیان چنین راهبردی را از زمان جنگ‌های اشکانیان و رومی‌ها تا جنگ‌های ایران و عثمانی به کار می‌گرفتند. عقب‌نشینی، حملات چریکی و به‌کارگیری سیاست زمین سوخته — که مزیت ارتش شاه بود — در این راهبرد، به جای نزاع مستقیم استفاده می‌شود تا نیروی مهاجم، توانایی حفظِ قلمروهای تصرف‌شده را از دست بدهد. همان طور که گفته شد، نخستین شاه قاجار با دو مشخصهٔ هدایت‌گری نظامی و عمل‌گرایی شناخته شده‌است که هر دو در نقل قول فوق مشهود است. اهتمام شاه به ارتش مشهور بود چنان که او بیشتر وقتش را با سربازان خود می‌گذراند و از تجهیز، تغذیه و نیز پرداخت مواجب آنان اطمینان حاصل می‌کرد. این نظم و انضباط تا پایان عمر از سوی او رعایت شد.[۱۰]

مازیار بهروز معتقد است که امپراتوری روسیه مزیت‌های روشنی از نظر جمعیت، قدرت نظامی، سرمایه و منابع بر ایران قاجاری داشت و می‌توانست برای تأمین بخشی از نیازها، بر روی مسیحیان منطقه حساب کند. ارتش قاجار در این زمان شامل حدود ۶۰٬۰۰۰ تا ۷۰٬۰۰۰ نفر سرباز، سواره‌نظامِ تقریباً قبیله‌ای که توسط توپ‌هایی قدیمی به نام زنبورک تجهیز شده‌اند، و نیز تعداد محدودی توپخانهٔ سنگینِ قدیمی — که به منظور تصرف قلعه‌ها استفاده می‌شد — بود. با احتساب خانات قفقاز، قلمروی شاه فقط ۵ الی ۶ میلیون نفر جمعیت داشت در حالی که روسیه حدود ۴۰ میلیون نفر جمعیت و ارتش ۵۰۰٬۰۰۰ نفری داشت.[۱۱] در سال ۱۸۱۲، روسیه این توان را به میدان آورد و توانست قشون ایران و ارتش بزرگ ناپلئون را شکست دهد. از سوی دیگر، شاه برای پیاده کردن راهبرد خود، نیاز به متحدانی قابل اعتماد از میان خان‌های شرق قفقاز داشت اما بیشتر آنها به محض این که فرصتی یافتند، دوباره ثابت کردند که متحد ضعیفی برای قاجار بوده و علاقه زیادی به حفظ خودمختاریِ خود دارند. اشغال کوتاه‌مدتِ قفقاز توسط روسیه، کمتر از یک سال پس از لشکرکشی آقامحمدخان به منطقه انجام شده بود که به‌مراتب سرکوب، خشونت و تخریب کمتری در مقایسه با لشکرکشی آقامحمدخان و حتی در مقایسه با لشکرکشی روس‌ها در ۱۸۰۴ نیز داشت بنابراین به‌نظر می‌رسد که روس‌ها توانسته بودند تصویر مثبتی بر روی ساکنان بومی منطقه بگذارند. توانایی والرین زبوف در حفظ نظم دقیق نیروهایش نیز تصویری از عدالت را منعکس کرده بود. علاوه بر همهٔ اینها، بازرگانان منطقه نیز دارای دادوستد با روس‌ها بوده و نگرشی مثبت به آنان داشتند.[۱۲]

یک نقاشی از طراحی روس که پناه‌آوردنِ مردمِ گرجستان به ارتش روسیه را (از ترس ایرانیان) نشان می‌دهد. درواقع با جداشدن گرجستان از ایران، نه تنها سلسلهٔ محلی پادشاهان گرجستان به‌دست روس‌ها منقرض شد، بلکه کل گرجستان برای ۲۰۰ سال به‌صورت بخشی از روسیه درآمد.

پس از دوره‌ای از مواجههٔ مستقیم، روی کار آمدن حاکمان جدید در هر دو کشور باعث شد که دورهٔ عدم درگیری بین ایران و روسیه فرا برسد. سیاست پاول یکم، فاصله گرفتن از سیاست‌های مادرش کاترین دوم بود. وی در سیاست خارجی، سیاست ضدبریتانیا در پیش گرفته و به فرانسه نزدیک شد و توجه کمتری به قفقاز شرقی نمود. در همین زمان و در ایران، فتحعلی‌شاه سرگرم تحکیم پایه‌های قدرت خود بود و بنابراین تهران نیز توجه کمتری به مناطق مورد مناقشه داشت. فتحعلی‌شاه در سال ۱۷۹۹، پسر ۹ سالهٔ خود عباس میرزا را به عنوان نایب‌السلطنه منصوب کرد و عباس میرزا در سال ۱۸۰۴ به‌عنوان حاکم و به همراه گروهی از مشاوران وارد تبریز شد. اهمیت این انتصاب به این دلیل است که فرماندهی کل نیروهای مدافع قفقاز شرقی، عباس میرزا بود بنابراین نقش مهمی را در روابط آتی ایران و روسیه ایفا نمود. همچنین در این دوره، خان‌نشین‌های قفقاز شرقی و گرجستان نیز به سیاست سابق خود برای حفظ خودمختاری از طریق چاپلوسی چه برای ایران و چه برای روسیه بازگشتند. از این رو، عوامل فوق موجب شد که دوره‌ای از آرامش و بازگشت دوبارهٔ خودمختاری خان‌های این منطقه ایجاد شود.[۱۳]

احتمال داده شده‌است که قبل از سال ۱۸۰۴ م، طبقهٔ حاکمِ قاجار، تصمیم روسیه برای تسخیر منطقه را دست‌کم گرفتند و تجاوزات روسیه به‌عنوان موضوع حملاتی موقت، به‌جای تلاش برای ضمیمه کردن منطقه در نظر گرفته شد. به‌نظر می‌رسد این نتیجه بر اساس عدم آمادگی از سوی ایران برای دور جدید مقابله با روسیه است. بااین‌حال، مشاهدهٔ اینکه چگونه شاه جدید می‌تواند در آماده‌سازی ارتش خود به‌خاطر همهٔ مشکلات داخلی که او با آن روبه‌رو بوده‌است، کار بیشتری انجام دهد، دشوار است. به‌هرحال، با الحاق گرجستان به روسیه در سال ۱۸۰۱ م، مشاهدهٔ اینکه چگونه قاجارها می‌توانند نیات روسیه را جز تصمیم برای تسخیر منطقه به‌طور دائم تفسیر کنند، دشوار است. بااین‌حال، از دیدگاه وسیع‌تر، قاجارها از تحولات در روسیه مطلع نبودند. ممکن است برداشت آنان از قدرتِ نظامیِ روسیه از طریق برخوردهای محدودی که قبلاً با روسیه داشتند، به‌دست آمده باشد. آنچه که شاید درک آن دشوارتر بود، منابع و اندازهٔ روسیه بود. برای داشتن چنین درکی، قاجارها نیاز به فرستادن مأموران سفارتی به روسیه با همراهی دیپلمات‌ها و مترجمان برجسته برای جمع‌آوری اطلاعات در مورد جامعه و دولت روسیه داشتند. هیچ‌یک از این موارد در این مرحله انجام نشده بود.[۱۴]

با روی کار آمدن الکساندر یکم در سال ۱۸۰۱، روابط ایران و روسیه وخیم‌تر شد. تزار جدید، در سپتامبر ۱۸۰۱ دستور ضمیمه شدن گرجستان به روسیه، سرنگونی دودمان باگراتیونی و انتقال آنان به روسیه را صادر کرد. معاملهٔ فاوست‌گونهٔ اراکلی خان با روسیه، با هدف بازدارندگی ایران و حفظ حاکمیت گرجستان انجام شده بود اما به از دست رفتن تمام حاکمیت گرجستان منجر شد. یک سال بعد، ژنرال پاول سیسیانوف از سوی تزار به عنوان فرمانداری گرجستان (en) و بازرس خط دفاعی قفقاز (en) منصوب شد. سیسیانوف دور جدیدی از خشونت و تجاوز نظامی را آغاز نمود که منجر به دورهٔ اول جنگ‌های ایران و روسیه از ۱۸۰۴ تا ۱۸۱۳ شد. این ژنرال دارای اصالت گرجی بود اما در بزرگ‌شده و تربیت‌شدهٔ روسیه بود. او افکار شدیداً منفی نسبت به مسلمان و به‌خصوص ایرانیان داشت و به هر چیزی که ارتباطی با ایران داشت، اهانت می‌کرد. از این رو، دوران حاکمیت و فرماندهی سیسیانوف، فصلی از سنگ‌دلی و بی‌رحمی در سال‌های این نزاع بود. تصرف گنجه نمونهٔ خوبی از نگرش و تاکتیک‌های اوست. این یورش، دست‌کمی از قساوت و کشتار آقامحمدخان در یورش به تفلیس در ۱۷۹۵ نداشت. شهر گنجه ویران شد و خان گنجه جواد خان قاجار، پسرش، اغلب مدافعان شهر و ساکنان غیرنظامی نیز قتل عام شدند. قساوت‌های بعدی و نگرش تحقیرآمیز او به ایرانیان، در تضاد با شیوهٔ حمله روسیه در ۱۷۹۶ بود و از سیسیانوف، یک مرد منفور و ترسناک ساخته بود.[۱۵]

مواجههٔ بعدی فرماندهٔ روسی، در ایروان و با قوای عباس میرزا بود. در ژوئیه و سپتامبر ۱۸۰۴، قوای ۱۰٬۰۰۰ نفری روسی تلاش کردند با توپخانهٔ سنگین، پرجمعیت‌ترین و ثروتمندترین خان‌نشین قفقاز یعنی خانات ایروان را تصرف کنند. این مواجهه زمانی رخ داد که ایران هنوز ارتش مدرن خود موسوم به نظام جدید را به کار نگرفته بود و با ارتش سنتی خود شامل سواره‌نظام نامنظم و توپخانهٔ سبک می‌جنگید. پس از نزاع بی‌نتیجه در اچمیادزین، روس‌ها عزم تصرف ایروان نمودند و به وسیلهٔ بمباران سنگین تلاش کردند که قوای محمدخان ایروانی را وادار به تسلیم قلعه ایروان کنند. قوای سیسیانوف تنها با مردمان مسلمان رفتار بی‌رحمانه نداشت، بلکه به مسیحیان نیز خسارت‌هایی زده و کلیساهای آن‌ها را غارت کرد. عباس میرزا با قوایی بزرگ‌تر (حدود ۲۰٬۰۰۰ نفر)، روس‌ها را محاصره کرده و مسیر آذوقه‌رسانیِ آنها را قطع کرد. سیسیانوف مجبور به عقب‌نشینی شد و باز هم اعتماد به نفس ایرانیان در توانایی آنها برای مقابله با روس‌ها ادامه پیدا کرد. در فاصلهٔ ۱۸۰۴ تا ۱۸۰۵، تسلیم شدن خان‌های منطقه — که مهم‌ترینِ آنها ابراهیم خلیل جوانشیر بود — را روس‌ها نهایی کردند. واقعهٔ قتل سیسیانوف، تقابل را به نقطهٔ اوج رساند. وی در ۲۰ فوریه [سبک قدیمی: ۸ فوریه] ۱۸۰۶ و در حالی که مشغول مذاکره با حسینقلی‌خان بادکوبه‌ای (en) خان باکو و تلاش برای تسلیم کردن او بود، به قتل رسید. حسینقلی‌خان نیرنگ کرده و محل مذاکره را در نقطه‌ای بی‌طرف نزدیک دیوار شهر منعقد کرد که در آنجا یکی از نزدیکانش به نام ابراهیم‌خان بادکوبه‌ای مخفی شده و آمادهٔ شلیک به سیسیانوف بود.[۱۶]

در آغاز سدهٔ نوزدهم میلادی و در دوران فترت سیاسی پس از سقوط صفویان و مرگ نادرشاه، منطقهٔ قفقاز به‌وسیلهٔ حکومت‌هایی محلی با نام «خانات قفقاز» اداره می‌شد. این خان‌نشین‌ها از سویی درگیر اختلافات درونی و محلی بودند و از سوی دیگر، روابط‌شان با قاجاریان و روس‌ها دچار فراز و فرود بسیاری بود. تلاش آن‌ها برای حفظ قدرت و تضعیف خانات رقیب، سبب می‌شد تا با توجه به شرایط و قدرت و نفوذ ایران یا روسیه در منطقهٔ قفقاز، پشتیبانی یکی از دو طرف را جلب کنند. گرایش خانات به روسیه در آغاز سبب شد تا تلاش‌های اندک عباس میرزا در جهت نوسازی ارتش و به‌کارگیری نظامیان خارجی برای آموزش نیروها و نیز اقدام برای جلب حمایت علما جهت صدور فتوای جهاد، موفقیت‌آمیز نباشد. عدم آگاهی و توجه نسبت به سیاست‌های استعماری و امپریالیستی روسیه، سبب می‌شد این خانات به تصور نجات سیاسی خویش، به روسیه گرایش پیدا کنند، اما پس از رویارویی با اهداف روسیه و ازدست‌دادن حکومت و قدرت خود در منطقه، پشیمان شده و به سمت ایران بازمی‌گشتند؛ اما بازگشت و توسل‌شان به قاجار نیز به آنان برای رهایی از شرایط کمکی نکرد. به‌گونه‌ای‌که به‌دنبال سقوط گنجه، گروهی از حاکمان و مدعیانِ شکست‌خورده در قفقاز با توجه به خطر روس‌ها برای حکومت‌شان، از سر ناچاری به دولت قاجار پناه برده و خواهان کمک شدند، و این در حالی بود که در شرایط عادی، این گروه مایل به تبعیت از قاجار نبودند. دولت قاجار هم سپاهی را به فرماندهی عباس میرزا و همراهی اسکندر میرزای گرجی، اوغورلوخان گنجه‌ای (az)، ابوالفتح‌خان رقیب ابراهیم خان جوانشیر و عباسقلی‌خان کنگرلو (az) حاکم نخجوان به آذربایجان فرستاد.[۱۷]

آغاز جنگ

[ویرایش]

گیورگی دوازدهم، شاه کارتلی–کاختی گرجستان در سپتامبر ۱۷۹۹ م، رسماً از روسیه درخواست تحت‌الحمایگی گرجستان را کرد؛ و دو ماه بعد سپاه روس با استقبال و شادی مردم، وارد تفلیس شد. از دیگرسو، ایران بر حاکمیتش بر گرجستان تأکید داشت و با فرانسه و بریتانیا طرح رابطه و اتحاد ریخت. اما این روابط بر روسیه اثری نکرد. قتل پاول یکم در مارس ۱۸۰۱ م، احساسات ضدایرانی را شدت بخشید. انتصاب پاول سیسیانوف به فرماندهی کل قوای قفقاز در سال ۱۸۰۲ م، به‌منظور شدت‌بخشیدن به توسعه‌طلبی روسیه بود. سیسیانوف به‌طور منظم به سرزمین‌های همسایهٔ گرجستان حمله می‌کرد. خاناتی چون باکو، شکّی، شروان و قره‌باغ تسلیم شدند، اما گنجه و ایروان تمکین نکردند و در معرض حمله قرار گرفتند. سیسیانوف حتی به خط مرزی ارسکُر رضایت نمی‌داد و حتی برای ضمیمه کردن خوی، تبریز و گیلان تلاش، و با هر پیشنهاد صلحی مخالفت می‌کرد.[۱۸][۱۹] او به گنجه حمله کرد و با این کار عباس میرزا را به مبارزه طلبید. همهٔ ایرانیان حمله به گنجه را تهاجم به تمامیت ارضی کشورشان قلمداد کردند و همگان یک‌صدا خواهان مقاومت بودند. در پایان ژوئن ۱۸۰۴ م، سیسیانوف به ایروان حمله کرد و هم‌زمان عباس میرزا نیز به آنجا رسید. اول ژوئیه نخستین جنگ ایران و روس آغاز شد که نتیجه‌ای قطعی نداشت. به‌رغم پیش‌بینیِ روس‌ها، روشن شد که این جنگْ طولانی و پرهزینه خواهد بود.[۲۰] هدف فوری پیشروی روسیه در گنجه این بود که امنیت مرز جنوبیِ گرجستان — استان امپراتوری روسیه از ۱۸۰۱ م — را تأمین کند. بر اساس منابع فارسی، مرتضی‌قلی‌خان، برادر و رقیب آقامحمدشاه پس از فرار به روسیه، آنان را متقاعد کرد تا به قلمرو مورد ادعای ایران حمله کنند. با ظهور روس‌ها در منطقهٔ مرزی، ایران به جریان متقابل سیاست قدرت اروپا کشیده شد. سفیران بریتانیای کبیر، فرانسه و روسیه پس از ورود به تبریز، با وظیفهٔ دشوارِ تطبیقِ اقداماتِ خود در ایران با نوسانات سریع سیاست در اروپا روبه‌رو شدند. حاکمان خانات محلیِ بین ارس و قفقاز، ثابت کردند که متحدانِ غیرقابلِ اعتماد برای ایران و روسیه — همانند فرماندهان عثمانی وان — بودند.[۲۱]

پس از اولین نبرد جنگ روس و ایران در تاریخ اول ژوئیهٔ ۱۸۰۴ م در نزدیکی ایروان، درحالی‌که عباس میرزا در پایان نبردی شَدید، به‌سرعت از دگرگونی‌ها و اصلاحات مورد نیاز مطلع شد، پدرش و محافل درباری که او را احاطه کرده بودند، فعالیت چندانی در این‌باره نداشتند. اگر جنگ طولانی‌مدت می‌شد، تبدیل به موضوعی فرعی برای رقابتِ گستردهٔ ناپلئونی در اروپا می‌شد. درواقع، ناکامی در حفظ یک پیروزی قاطع، به‌شدت سیسیانوف را خشمگین و استراتژی روسیه را مختل کرد؛ و همان‌طور که الکساندر خود نیروهایش را به شکست در استرلیتز کشاند، یک حزب صلح در سن پترزبورگ ظهور می‌کرد، که خواستار حل و فصل مسائل برجسته و خارجی بود.[۲۲] یک سال پس از آغاز جنگ، روسیه برای صلح آماده شد، اما سیسیانوف به‌شدت مخالفت کرد. سرانجام سیسیانوف به‌دست حسینقلی‌خان باکویی کشته شد.[۲۳] مرگ سیسیانوف منجر به عقب‌نشینیِ موقتِ نیروهای روسی از منطقهٔ باکو شد. خبر مرگ او پیروزی کوچکی بود، ولی روحیه ایرانیان هنگامی‌که سر بریدهٔ او به تبریز و سپس به تهران منتقل شد افزایش یافت. اما ترور فرماندهِ روسی در تصمیم روسیه تأثیری نکرد، زیرا تا پایان سال ۱۸۰۶ م، روسیه تمام خانات قفقاز شرقی به‌جز ایروان، نخجوان و تالش را اشغال کرده بود. تلاش عباس میرزا برای بازپس‌گیری قره‌باغ به‌دلیل نبود توپخانهٔ مؤثر و ترور ابراهیم خلیل‌خان جوانشیر توسط روس‌ها شکست خورد.[۲۴] بدین‌ترتیب روسیه کنترل تمامی مناطق مورد اختلاف در شمال کُر و برخی مناطق بین کر و ارس را به‌دست‌آورد، وضعیتی که به‌طور قابل‌توجهی در مدتِ باقی‌مانده از جنگ تغییر نکرد، اما گسترشِ هرچه بیشترِ آن دشوار بود. ایوان گودُویچ جانشین سیسیانوف شد، که بی‌نتیجه به‌دنبال حل‌وفصل صلح بود؛ او سپس در ۱۸۰۸ م تهاجم روسیه را ادامه داد و به‌طور موقت اچمیادزین و نخجوان را اشغال و ایروان را محاصره کرد، اما نتوانست آن را فتح کند. ایروان، تحت فرماندهیِ توانمندِ حسینقلی خان قاجار، جبههٔ دفاعِ ایران برای باقی جنگ شد. قاجارها با فراهم کردن فتوای جهاد و سپس دریافتِ حمایتِ قابل‌توجه از بریتانیا، در سال ۱۸۱۰ م به قره‌باغ حمله کردند و در نبرد سلطان‌آباد در ارس در ۱۳ فوریه ۱۸۱۲ م پیروز شدند و قلمرو را در تالش در سال ۱۸۱۲ م بازسازی کردند.[۲۵] نایب‌السلطنه بارها به ایروان — در نزدیکی قلعهٔ پمبک —، شوشا، گنجه، نخجوان و شروان نزدیک شد. بین سال‌های ۱۸۰۴ و ۱۸۱۰ م او مبارزات سالانه را در سراسر ارس راه‌اندازی کرد، هرچند که جنگ تا سال ۱۸۰۶ م به همان خوبی بود، زیرا روسیه تا آن زمان در سرزمین‌های شمال ارس — به‌جز ایروان — قرار داشت. در سال ۱۸۱۰ م، روس‌ها به ایران پیشنهاد معاهدهٔ صلح دادند که قلمرو اشغالی در اختیار آنان بماند و نیز ایران دست آنان را در شرق آناتولی و بین‌النهرین بازگذارد، اما این پیشنهادها رد شد.[۲۶] در پایان سال ۱۸۰۷ م، عباس میرزا توانست تعدادی از فراریان روس و لهستانی و زندانیان جنگی را استخدام کند تا ارتش خود را در مدل اروپایی آموزش دهد. این روس‌ها، که تعدادشان چندصد نفر بود، اغلب مردانِ بدونِ ارزشِ نظامیِ بالایی بودند، اما تأثیر مثبتی روی ایرانیان گذاشتند و بسیاری از آنان به افسران وفاداری در ارتش جدید عباس میرزا تبدیل شدند. استخدام روس‌ها نیز نشان می‌دهد که در تبریز ایدهٔ ضرورت توسعهٔ یک ارتش مدرن، پیشتر ایجاد شده بود.[۲۷]

در میان دولتمردان تبریز، نخستین قائم‌مقام نه تنها در آذربایجان، بلکه در کل ایران بسیار توانا بود. او به‌عنوان یک مقام عالی‌رتبهٔ ضدروسی شناخته شده، و ارتباط نزدیکی با عباس میرزا برقرار کرده بود. بدین‌ترتیب، نخستین قائم‌مقام بی شک نقش مهمی در توسعهٔ استراتژی ضدِ روسیه در دربار تبریز ایفا کرد. این اختلاف نظر در مورد توانایی‌های ایران و قدرت نظامی روسیه تا پایان جنگ دوم با روسیه در سال ۱۸۲۸ م ادامه یافت؛ بنابراین، دورهٔ زمانی ‎۱۸۰۶–۱۲ م زمانی بود که ایران در موقعیت نسبتاً خوبی قرار داشت تا با دشمن بسیار قوی روبه‌رو شود. به‌نظر می‌رسد که دولتمردان ایران از این واقعیت و مشکلاتی که روسیه با آن روبه‌روست، آگاه بوده‌اند. در طول این دوره، روسیه تحت فشارهایی بود که توانست تنها حدود ۱۰٬۰۰۰ نیرو را به جبههٔ جنگ با ایران اعزام کند، درحالی‌که ارتش قاجار هفت برابرِ این رقم را ثبت می‌کرد. این دوره زمانی بود که شاه تصمیم گرفت تا قوانینی را برای سازماندهی مجدد و مدرن‌سازی ارتش و ایجاد نظام جدید در اوایل سال ۱۸۰۸ م به تصویب برساند. در این زمان، به‌ویژه پس از شکست‌های سال ‎۱۸۰۶–۷ م، روشن شد که بدون یک ارتش مدرن، به‌ویژه توپخانه و پیاده‌نظامِ مدرن، برای تکمیل ارتش سنتی شاه، شکست دادن روس‌ها غیرممکن خواهد بود؛ و بهترین کار این است که شاه امیدوار باشد که جنگ، دفاعی باشد تا بتواند روس‌ها را در آن منطقه‌ای که اشغال نشده‌است، نگه دارد. در این زمینه، وظیفهٔ سازماندهی نیروهای نظام جدید به عباس میرزا، فرماندهِ کل نیروهای ایران، با کمک نخستْ فرانسوی‌ها و سپس بریتانیایی‌ها، سپرده شد. استراتژی آقامحمدشاهی برای عقب‌نشینی و اجرای سیاست زمینِ سوخته و حملات چریکی، به‌دلیل قدرت آتش و استراتژی روسیه برای تقویت قلعه‌های تسخیرشده و استفاده از آن‌ها به‌عنوان سکویی برای مرحلهٔ بعدیِ حمله، موفقیت چندانی نداشته‌است. عدم اطمینان از خانات قفقاز — که نشان داده بودند متحدان ضعیفی برای قاجار هستند — به این مشکل افزوده شد. تا سال ۱۸۰۸ م، ایران به‌وضوح در موقعیت دفاعی و در تلاش برای نگهداری ایروان و نخجوان بود؛ و نیز بدون توانایی برای تصرف سرزمین یا تسخیرِ مجدد هر یک از شهرهایی که به دست روس‌ها افتاده بود، حملات محدودی را به سرزمین‌های اشغالی روسیه هدایت می‌کرد.[۲۸]

برای ایران، پیشرفت ناپلئون فرصت‌های جالبی را فراهم کرد و در ۴ مهٔ ۱۸۰۷ م فتحعلی‌شاه — که از تزویر انگلیس نومید شده بود[یادداشت ۱]عهدنامهٔ فینکنشتاین را با امپراتور فرانسوی امضا کرد. این معاهدهٔ کوتاه‌مدت و جامع، دربردارندهٔ کمک نظامی به ایران، ازجمله آموزش و تأمین تجهیزات، همراه با شناخت حق حاکمیت ایران بر گرجستان بود و در برابر ایران باید روابط با بریتانیا را کاملاً قطع می‌کرد و به نیروهای فرانسوی برای حمله به هند بریتانیا اجازهٔ عبور از خاک کشور را می‌داد. ژنرال گاردان به تهران فرستاده شد تا اجرای این معاهده را شروع کند، که این مسئله به‌شدت باعث آشفتگی بریتانیا شد. متأسفانه تلاش‌های دیپلماتیک فتحعلی‌شاه، به‌مانند روابط پیشین با بریتانیا، قربانی تغییرات جنگ در اروپا شد. پیش از ورود گاردان به تهران، ناپلئون قاطعانه روس‌ها را در فریدلند شکست داد که این نبرد منجر به انعقاد عهدنامهٔ تیلسیت و دوستی بین فرانسه و روسیه شد. فتحعلی‌شاه خود را زیان‌دیده یافت. بریتانیا در موضوع دفاع از هند نگران بود، هرچند اطمینان داد که معاهدهٔ جدیدی در آیندهٔ نزدیک پیش نخواهد آمد، بااین‌حال در جهت مخالفت شدید با عهدنامهٔ فینکنشتاین، دو معاهده با بریتانیا در سال ۱۸۰۹ و ۱۸۱۲ م به نام‌های عهدنامهٔ مُجمَل و عهدنامهٔ مُفصَّل امضا شد. به‌عنوان مثال، اگرچه بریتانیا موافقت کرد که در برابر تهاجم‌های اروپایی کمک کند، اما این معاهدات شامل موارد طولانی در مورد شرایط خاصی بود که بریتانیا به ایران کمک می‌کرد.[۲۹]

در سال ‎۱۸۰۸–۹ م، مشاهدات جالبی توسط هیئتِ اعزامیِ بریتانیا به ایران در رابطه با دانشِ ایران دربارهٔ روسیه انجام شد. دو تن از اعضای این مأموریت — هارفورد جونز، سفیر، و جیمز موریر، یکی از منشیان او — اسناد مفصلی از اقامت خود در ایران تهیه کرده‌اند. موریر از عدم آگاهی عمومی از دنیای خارج در میان ایرانیان شگفت‌زده شد و نوشت: «به‌طور کلی، ایرانیان در جهل عمیقی از اوضاع و شرایط هر کشور دیگری زندگی می‌کنند.» اما به‌نظر می‌رسد که موریر چند استثنا در مورد مشاهدات عمومی بالا داشته‌است. در سنجشِ شخصیتِ نخست‌وزیر سابق شاه، میرزا شفیع مازندرانی، موریر مشاهده کرد که او «با تمام دربارهای مختلف اروپا آشنا بود» و همچنین «زمانی که سفیر کبیر فرانسه و همراهانش مهمان او بودند، اطلاعاتی دربارهٔ جغرافیا کسب کرد» افزون‌براین، موریر گزارش می‌دهد که شاهزاده نایب‌السلطنه عباس میرزا به تاریخ اروپا و دستورالعمل‌های نظامیِ اروپایی علاقه‌مند بوده و «او می‌خواست در مورد تاریخ انگلستان، فرانسه و روسیه برای مقایسه آن‌ها بیشتر بداند.» کمبود آگاهی دولتمردان قاجار در مورد جهان به‌طور کلی، و به‌ویژه روسیه و کوشش برای آشنا شدن با هر دو، ممکن است از نظر گذارِ فرهنگی — که ایران در اوایل دههٔ ۱۸۰۰ در آن قرار داشت — بهتر درک شود. سلسله‌ای که ایران را در اواخر سدهٔ هجدهم متحد کرد، اساساً خانواده‌ای متعلق به تشکیلات قبیله‌ایِ بسیار بزرگتری به‌نام «قاجار» بود. در این زمینه، درحالی‌که این سلسله در تلاش برای ایجاد هویت سلطنتی بود، بسیاری از عادات فرهنگی قبیله‌ای باقی ماندند و برای کاهش روند تغییرات تلاش کردند. افزودن طبقهٔ مدیران فارسی‌زبان، پیشرفت عمده‌ای در این فرایند بود اما به‌سختی کفایت می‌کرد. حتی مدیران فارسی‌زبان مانند میرزا شفیع، میرزا بزرگ فراهانی قائم‌مقام اول، و میرزا ابوالقاسم قائم‌مقام ثانی درک محدودی از جهان داشتند. دولتمردان قاجار بارها و بارها روس‌ها را نادیده گرفتند و در مواجهه با دیپلماسی بین‌المللی نتوانستند از منافع دولت محافظت کنند.[۳۰]

تا سال ۱۸۱۲ م، نیروهای نظام جدید سه سال دیگر تحت آموزش افسران انگلیسی قرار گرفته بودند و در جنگْ تجربه کسب کرده بودند. پیش از سال ۱۸۱۲ م، ایران و روسیه همچنان با هم درگیر جنگ بودند. در برخی موارد، نیروهای ایرانی به عمق سرزمین‌های اشغال‌شده توسط روسیه تا شمال گنجه نفوذ کردند، اما قادر به نگه‌داشتنِ هیچ موضع ثابتی نبودند. در مارس ۱۸۱۲ م، نیروهای روسی به‌طور اندک و ناموفق به جنوب رودخانهٔ ارس رفتند و خشونت روسیه به مردم محلی، طعمِ اشغالِ خشن و خام‌دستانهٔ روسی را چشاند. این، دور جدیدی از نبردِ شدیدِ میان دو کشور بود آنچنانکه در جنگ با فرانسه نمود کرد و باعث شد تا روسیه در مهٔ سال ۱۸۱۲ م با امپراتوری عثمانی شتابزده صلح کند و همه سرزمین‌های تسخیرشده را بازگرداند. جنگ کامل با ایران در ژوئیهٔ ۱۸۱۲ م از سر گرفته شد، درحالی‌که ارتش بزرگ ناپلئون در حال آماده شدن برای حمله به روسیه بود. بااین‌حال، اولین جنگ روس و ایران پس از شکست ایران در اکتبر ۱۸۱۲ م در اصلاندوز و در ژانویه ۱۸۱۳ م در لنکران به پایان رسید.[۳۱]

نبرد شوره‌گل

[ویرایش]

نخستین نبرد گنجه

[ویرایش]

نبرد اچمیادزین (۱۲۱۹ ه‍.ق)

[ویرایش]

عباس میرزا پس از مرتب کردن سپاه خود در آذربایجان برای سرکوب محمدخان قاجار که حکمرانی ایروان را به عهده داشت و تسلیم روس‌ها شده بود به آن شهر لشکر کشید. سیسیانف فرمانده روسی برای کمک به حاکم ایروان به حوالی اچمیادزین مرکز خلیفه ارامنه ایروان شتافت. فرمانده روسیه سه روز سپاه عباس میرزا را گلوله‌باران کرد چون از عهده آن‌ها برنیامد از ادامه جنگ به صورت مستقیم خودداری کرد. در این بین محمدخان چون ضعف و ناتوانی فرمانده روسیه را از جنگ با عباس میرزا دید از عباس میرزا ولیعهد ایران تقاضای عفو و بخشش کرد. سیسیانف به صورت غافلگیرانه خواستار آن شد که بر سپاه ایران شورش کند و در صبح ششم ربیع‌الثانی ۱۲۱۹ در اچمیادزین برادر وی عباس میرزا ناگهان حمله برد و لشکریان ایران را از آن نقطه پراکنده کرد اما چون نیروی کمکی که از جانب فتحعلی شاه برای عباس میرزا فرستاده شده بود سیسیانف ژنرال روسی را شکست دادند و او ناچار عقب‌نشینی کرد و این جنگ به پیروزی ایران منتهی شد حکمرانی ایروان همچنان در اختیار محمدخان قرار گرفت و حکمرانی نخجوان با حکم فتحعلی شاه به کلبعلی خان سپرده شد.

نخستین تصرف ایروان

[ویرایش]

لشکرکشی کاریاگین

[ویرایش]

نبرد بندر انزلی

[ویرایش]

پس از پیروزی سپاه ایران در اچمیادزین فرمانده روس درصدد برآمد به سواحل گیلان لشکرکشی و سپس تهران را تسخیر کند و دولت ایران را تحت‌الحمایه روسیه کند. در این زمان حکمرانان شوشی و قره باغ تسلیم روسیه شدند. قتل ژنرال پاول سیسیانوف فرمانده کل ارتش روسیه در این جنگ‌ها در ماه ذی الحجه ۱۲۲۰ قمری با خدعه حسینقلی خان و ابراهیم خان صورت گرفت و سرش را با فرستاده مخصوص چاپاری به تهران آوردند. ارتش وی هم چاره‌ای جز آن نداشت که به پایگاه خود برگردد. علت تسلیم شدن حاکمان شوشی، قره باغ و گنجه به سپاه روسیه خیانت جمعی از ارامنه ساکن در این شهرها بود. عدم مساعدت و همکاری‌ها و هماهنگی‌های اداری و حقوق دیوانی ارامنه توسط دولت ایران نیز از علل برگشتن ایشان از ایران بود. پس از این واقعه فتحعلی شاه به فرمانده خود دستور مقابله با نیروهای روسیه و تنبیه حاکمان قره باغ و شوشی را صادر کرد. مقارن رسیدن سپاه ایران به ساحل رود ارس نیروهای روسیه به عزم تسخیر گیلان از راه دریا راهی شدند. فرمانده روسیه در تسخیر گیلان به علت رو به رو شدن با موسی خان فرمانده قاجار در گیلان و مشکلات و تلفات و خسارت‌های زیاد ناموفق ماند.

نبود بندر و لنگرهای خوب در گیلان باعث شد کشتی‌های بزرگ روسیه نتوانند تا ساحل پیشروی کنند و نیروی خود را در بندر انزلی پیاده کنند. ایستادگی مردم گیلان نسبت به ارتش روسیه و نبود علوفه، آذوقه و لوازم لشکری برای سپاه روسیه باعث شد روسیه نتواند به موفقیت دست پیدا کند.

نبرد دربند

[ویرایش]

نبرد شکی

[ویرایش]

نبرد باکو

[ویرایش]

نبرد قره‌پاپت

[ویرایش]

نبرد شوشی

[ویرایش]

نبرد نخجوان

[ویرایش]

دومین تصرف ایروان

[ویرایش]

دومین نبرد گنجه

[ویرایش]

نبرد سلطان‌آباد

[ویرایش]

نبرد اصلاندوز

[ویرایش]
تابلوی نقاشی مربوط به سال ‎۱۸۱۵–۱۸۱۶ م که نبرد سلطان‌آباد در سال ۱۸۱۲ م و پیروزی سپاه عباس میرزا را ترسیم کرده‌است. این تابلو در اصل در قصر عباس میرزا نگهداری می‌شده اما بعدها توسط روس‌ها به روسیه برده شده‌است.

از سوی دیگر، امید فتحعلی‌شاه به کمک بریتانیا از دست رفت، چراکه به‌دنبال آغاز جنگ‌های ناپلئونی علیه کشورهای اروپایی، بریتانیا با روسیه علیه فرانسه متحد شده بود.[۳۲] بدین ترتیب فرانسه متمایل شد که وارد صحنه شود. در مهٔ ۱۸۰۷ م عهدنامهٔ فینکنشتاین میان ایران و فرانسه به امضا رسید. ناپلئون به‌منظور اجرای عهدنامه، کلود ماتیو گاردان را در رأس هیئتی نظامی به ایران فرستاد. اما پیش از رسیدن هیئت به تهران، روسیه از فرانسه شکست خورد و عهدنامهٔ تیلسیت میان طرفین منعقد شد؛ این‌گونه ناپلئون به‌سرعت تمایلش به ایران را از دست داد. گاردان در ایران منتظر ماند، اما پس از ورود هیئت بریتانیایی به ایران — که برای انعقاد قراردادی دیگر آمده بودند — کشور را ترک کرد.[۳۳] در سال ۱۲۲۵ ه‍.ق/‎۱۸۱۰–۱۱ م، نخجوان یک‌بار دیگر هدف شاهزاده قرار گرفت.[۳۴] تلاش‌های ناپلئون برای میانجی‌گری میان ایران و روسیه ناکام ماند و بدین‌گونه، اتحاد ایران و فرانسه شکست خورد. بریتانیا تعهد داد در برابر تهاجم خارجیِ هر کشورِ اروپایی به ایران، از ایران حمایت کند به شرط آنکه ایران آغازگر جنگ نباشد، شرطی که بسیار مبهم و پرتناقض می‌نمود. جنگ در قفقاز طولانی شد؛ و در تهاجم ناپلئون به روسیه در سال ۱۸۱۲ م، روسیه و بریتانیا دیگربار در کنار هم ایستادند. ایران بسیار تنها مانده بود.[۳۵]

کمتر از یک ماه پس از توقف مذاکرات، نیروهای ایرانی تحت فرمان نایب‌السلطنه عباس میرزا — که در اصلاندوز اردو زده بودند — در ۲۴ شوال ۱۲۲۷ ه‍.ق/۳۱ اکتبر ۱۸۱۲ م مورد شبیخون ارتش روس قرار گرفتند.[۳۶] در اصلاندوز در کنار ارس، ارتش روس به فرماندهی پویتر کوتلیاروسکی با ۲۲۶۰ سرباز در دو روز نبرد با ارتش ایران به فرماندهی عباس میرزا و با ۳۰۰۰۰ سرباز، ۱۲۰۰ نفر از سربازان ایران را کشتند و ۵۳۷ نفر را اسیر کردند، درحالی‌که شمار سربازان کشته و مجروح روسیه ۱۲۷ نفر بود.[۳۷] این حمله جز برای مصالحهٔ بریتانیا و روسیه در اروپا و متعاقب آن تبانی دو قدرت بر سر ایران انجام نشده‌است.[۳۸][یادداشت ۲] با آنکه سربازان ایرانی پیکار خوبی کردند، اما روشن بود که ایران بازندهٔ جنگ است.[۳۹] سربازان عباس میرزا به کلی هزیمت، و تلفات سنگینی را متحمل شدند. نتیجهٔ این جنگ ده ساله درواقع با این حمله قطعی شد، زیرا ارتش آذربایجان دیگر نمی‌توانست مقاومت مؤثری را شکل دهد.[۴۰] بنابراین عباس میرزا برای آتش‌بس آماده شد و سرانجام با میانجی‌گری و تحریک بریتانیا، طرفین به صلح رضایت دادند و ایران درنهایت مجبور به پذیرفتن شرایط سخت‌گیرانهٔ عهدنامهٔ گلستان شد که در ۲۹ شوال ۱۲۲۸ ه‍.ق/۱۲ اکتبر ۱۸۱۳ م به امضا رسید.[۴۱][۴۲] به موجب این معاهده، ایران مجبور به واگذاری دربند، باکو، و شروان شد.[۴۳]

با قتل سیسیانف فرماندهی سپاه روسیه به عهده گودویچ افتاد (این دوران هم‌زمان است با فعالیت‌های ژنرال گاردان در تقویت نظامی ایران). گودویچ در سال ۱۲۲۳ ه‍.ق به صورت غافل‌گیرانه به ایروان حمله برد. اما شکست خورد و برگشت. عباس میرزا برای تنبیه سپاه روسیه از تبریز به نخجوان رهسپار شد و طی چند نبرد در اطراف شهر ایروان و دریاچه گوگچه سپاهیان روس را مغلوب کرد. در سال ۱۲۲۵ه‍.ق حسین خان قاجار حاکم ایروان علیه روس‌ها شورش کرد و جمع زیادی از روس‌ها را به اسیری گرفت و عازم تهران کرد. این روزها (۱۲۲۶–۱۲۲۵ه‍.ق) مقارن با خروج گاردان از ایران و ورود هیئت نظامی انگلیسی به ایران است.

در این زمان روس‌ها خواستار صلح با ایران شدند که شرطشان این بود که مکان‌های متصرفه در تصرف آن‌ها بماند و نیز ایران به آن‌ها اجازه عبور از داخل کشور برای حمله به عثمانی را بدهد که دولت ایران این تقاضا را نپذیرفت. پس از ورود سر گور اوزلی به علت رابطه دوستی که میان انگلیس و روسیه ایجاد شده بود در پی آن شد که بین ایران و روسیه، صلح برقرار کند و خواستار آن بود که افسران انگلیسی که در سپاه ایران بودند از جنگ با روسیه دست بردارند. عباس میرزا چون اصرار داشت جنگ ادامه یابد، جنگ ادامه یافت و سپاه ایران در محل اصلاندوز کنار رود ارس مقیم شدند. در این هنگام روس‌ها غافلگیرانه به اردوی ایران حمله کردند. اگرچه سپاه ایران مقاومت زیادی نشان دادند اما به علت اختلافاتی که بین سپاه ایران پیش آمد، نیروهای ایرانی مجبور به عقب‌نشینی به سمت تبریز شدند. فرمانده سپاه روسیه پس از فتح اصلاندوز، آذربایجان را از هر دو طرف مورد تهدید قرار داد. در این زمان ترکمانان خراسان شورش کردند. شاه ایران که درصدد آماده کردن سپاهی برای سرکوب نیروهای روسی بود به علت اوضاع ناآرام در چند جبهه تقاضای صلح کرد.

یورش به لنکران

[ویرایش]

پیامد

[ویرایش]

اولین جنگ روس و ایران برای ایران خوب نبود. با شکست ناپلئون در حمله به روسیه در سال ۱۸۱۲ م، الکساندر توانست بار دیگر به قفقاز بازگردد و نیروهای بیشتری را به دست آورد. در نبرد اصلاندوز عباس میرزا توسط نیرویی بسیار ضعیف از روسیه، شکست خورد و موجب شد جنگ با پایانی ننگ‌آور و تأیید بر برتری نظامی بی‌شبههٔ غرب به پایان برسد. معاهدهٔ گلستان درنهایت در ۴ اکتبر ۱۸۱۳ م به امضا رسید. این معاهده نه تنها مرزهای بین‌المللی را — البته نامشخص — اصلاح، و ازدست‌رفتن بسیاری از سرزمین‌های قفقاز را تأیید کرد، بلکه اذعان کرد که تنها روسیه می‌تواند کشتی‌های دریایی خود را در خزر مستقر کند؛ و نیز اطمینان داد که روسیه نه تنها جانشین قانونی سلطنت را به رسمیت می‌شناسد، بلکه در صورت لزوم، او را حمایت می‌کند. این مفاد، دخالت روسیه در امور داخلی دولت ایران را تسهیل می‌کند آنگونه که در معاهدهٔ روسی–عثمانیِ کوچوک قینارجه در سال ۱۷۷۴ م بود. انگلیس نمی‌توانست چنین تصمیمی را نادیده بگیرد، ازاین‌رو به‌سرعت معاهده‌ای جدید در سال ۱۸۱۴ م به امضا رسید که در آن بندی قرار گرفت که در شرایط اندکی محتاطانه‌تر، وسیله‌ای بود که انگلیس می‌توانست در امور داخلی ایران دخالت کند. نیز این معاهده، معاهده‌ای را که در سال ۱۸۱۲ م به تصویب رسیده بود، تأیید کرد که در صورت عدم کمک نظامی از بریتانیا، بریتانیا یارانهٔ سالانهٔ ۲۰۰۰۰۰ تومانی را تأمین می‌کند؛ هرچند بار دیگر این موضوع به دلایل متعددی از سوی انگلیس مشروط شد. بااین‌حال به نظر می‌رسد ظاهراً وعدهٔ کمک‌های انگلیس، ارادهٔ ایران را در برابر حملات روسیه محکم‌تر کرده بود و امیدوار بود که اتخاذ تاکتیک‌های نظامی جدید و نظم و انضباط — یا همان «نظام جدید» — ثمری داشته باشد. در حقیقت، هیچ‌یک از طرفین، معاهدهٔ گلستان را نهایی نکردند و هر دو ظاهراً آماده و مایل به ادامهٔ جنگ بودند.[۴۴]

عهدنامه گلستان

[ویرایش]

شکست ایران در جنگ اصلاندوز به علت غافلگیر شدن و شورش‌های خیانتها و شورش در مناطق طالش و برخی مناطق ترکمن‌نشین ایران، فتحعلی شاه را مجبور به صلح با روس‌ها کرد. میرزا ابوالحسن ایلچی به عنوان نماینده و سر گور اوزلی نیز به عنوان واسطه از تهران عازم روسیه شدند. دولت روسیه نیز چون در این زمان سخت گرفتار درگیری و کشمکش با ناپلئون بناپارت بود از رسیدن سفیر روسیه و تقاضای صلح استقبال کرد. قرارداد صلح در قریه گلستان از محال قره باغ منعقد شد. این عهدنامه به وساطت سر گور اوزلی، نماینده روس یرمولوف و نماینده تهران میرزا ابوالحسن خان ایلچی به تاریخ ۲۹ شوال (۱۲۲۸ه‍.ق) در یازده فصل امضا شد.

عهدنامه گلستان سبب شد که روس‌ها که در بدترین شرایط در جنگ با فرانسه بودند، از گرفتاری‌های ایران آسوده شده و سرزمین‌های جدیدی به متصرفات خود اضافه کنند. عهدنامه گلستان سبب شد مرزهای ایران تغییر کند. البته ایران نیز فرصت کرد ترکمن‌های شورشی را سرکوب کند. در ضمن ایران با این فرصت بدست آمده به شمال عراق لشکرکشی کرد و شهرهای سلیمانیه امروزی و موصل و کرکوک و اربیل را از چنگ عثمانی دراورد و ارتش سلطان عثمانی محمود دوم را که رهبر اهل سنت جهان به‌شمار می‌رفت شکست داد. سپس عباس میرزا به فرمان فتحعلی شاه در تبریز تجدید قوا کرده و آماده جنگ دوباره با روس‌ها شد.

یادداشت‌ها

[ویرایش]
  1. در این زمان بریتانیا و روسیه متحد بودند. ببینید: Ansari, “Iran to 1919”, History of Islam, 5:‎ 157.
  2. جهانگیر قائم‌مقامی در کتاب تاریخ تحولات سیاسی نظام ایران می‌گوید ایران به پیشنهاد سفیر بریتانیا مبنی بر صلح با روسیه پاسخ منفی می‌دهد. این پیشنهادِ بریتانیا، برای وارد کردن ایران به جمع نیروهای ائتلافِ اروپایی علیه ناپلئون بود. ازاین‌رو بایستی راهی دیگر برگزیده می‌شد، بدین ترتیب که پس از دیدار جیمز موریه با فرمانده ارتش روسیه در آن سوی ارس، همهٔ نیروهای نظامی بریتانیا از ارتش عباس میرزا خارج و به‌همراه گور اوزلی روانهٔ تهران شدند. از سوی دیگر خبر خروج این نیروها به روس‌ها اطلاع داده شد. پس از چند روز، روس‌ها در اصلاندوز به نیروهای عباس میرزا شبیخون زدند؛ و سپس اوزلی مأمور شد تا عهدنامهٔ گلستان را بر ایران تحمیل کند. ببینید: قائم‌مقامی، تاریخ تحولات سیاسی نظام ایران، ۴۱.

پانویس

[ویرایش]
  1. Deutschmann, Iran and Russian Imperialism, 22.
  2. Behrooz, “From confidence to apprehension”, Iranian–Russian Encounters, 49.
  3. Behrooz, “From confidence to apprehension”, Iranian–Russian Encounters, 49.
  4. Behrooz, “From confidence to apprehension”, Iranian–Russian Encounters, 50.
  5. Behrooz, “From confidence to apprehension”, Iranian–Russian Encounters, 50.
  6. Behrooz, “From confidence to apprehension”, Iranian–Russian Encounters, 50–51.
  7. Behrooz, “From confidence to apprehension”, Iranian–Russian Encounters, 51.
  8. Behrooz, “From confidence to apprehension”, Iranian–Russian Encounters, 51.
  9. Behrooz, “From confidence to apprehension”, Iranian–Russian Encounters, 52.
  10. Behrooz, “From confidence to apprehension”, Iranian–Russian Encounters, 52.
  11. Behrooz, “From confidence to apprehension”, Iranian–Russian Encounters, 52–53.
  12. Behrooz, “From confidence to apprehension”, Iranian–Russian Encounters, 53.
  13. Behrooz, “From confidence to apprehension”, Iranian–Russian Encounters, 53–54.
  14. Behrooz, “From confidence to apprehension”, Iranian–Russian Encounters, 54.
  15. Behrooz, “From confidence to apprehension”, Iranian–Russian Encounters, 55.
  16. Behrooz, “From confidence to apprehension”, Iranian–Russian Encounters, 56.
  17. صدقی، «مواضع خان‌نشین‌های قفقاز»، آران.
  18. کاظم‌زاده، «روابط ایران با روسیه»، تاریخ ایران، ۳۱۴–۳۱۶.
  19. Daniel, “Golestān Treaty”, Iranica.
  20. کاظم‌زاده، «روابط ایران با روسیه»، تاریخ ایران، ۳۱۴–۳۱۷.
  21. Busse, “ʿAbbās Mīrzā Qajar”, Iranica.
  22. Ansari, “Iran to 1919”, History of Islam, 5:‎ 157.
  23. کاظم‌زاده، «روابط ایران با روسیه»، تاریخ ایران، ۳۱۷.
  24. Behrooz, “From confidence to apprehension”, Iranian–Russian Encounters, 56.
  25. Daniel, “Golestān Treaty”, Iranica.
  26. Busse, “ʿAbbās Mīrzā Qajar”, Iranica.
  27. Behrooz, “From confidence to apprehension”, Iranian–Russian Encounters, 56.
  28. Behrooz, “From confidence to apprehension”, Iranian–Russian Encounters, 57–58.
  29. Ansari, “Iran to 1919”, History of Islam, 5:‎ 157–158.
  30. Behrooz, “From confidence to apprehension”, Iranian–Russian Encounters, 54–55.
  31. Behrooz, “From confidence to apprehension”, Iranian–Russian Encounters, 59–60.
  32. Busse, “ʿAbbās Mīrzā Qajar”, Iranica.
  33. کاظم‌زاده، «روابط ایران با روسیه»، تاریخ ایران، ۳۱۷–۳۱۸.
  34. Busse, “ʿAbbās Mīrzā Qajar”, Iranica.
  35. کاظم‌زاده، «روابط ایران با روسیه»، تاریخ ایران، ۳۱۸.
  36. Qāʾem-Maqāmī, “Āṣlāndūz”, Iranica.
  37. کاظم‌زاده، «روابط ایران با روسیه»، تاریخ ایران، ۳۱۸.
  38. Qāʾem-Maqāmī, “Āṣlāndūz”, Iranica.
  39. کاظم‌زاده، «روابط ایران با روسیه»، تاریخ ایران، ۳۱۸–۳۱۹.
  40. Qāʾem-Maqāmī, “Āṣlāndūz”, Iranica.
  41. کاظم‌زاده، «روابط ایران با روسیه»، تاریخ ایران، ۳۱۹.
  42. Qāʾem-Maqāmī, “Āṣlāndūz”, Iranica.
  43. Busse, “ʿAbbās Mīrzā Qajar”, Iranica.
  44. Ansari, “Iran to 1919”, History of Islam, 5:‎ 158–159.

منابع

[ویرایش]
  • دهقان‌نژاد، مرتضی؛ محمودآبادی، علی‌اصغر؛ آقازاده، جعفر (۱۳۹۰). «واکاوی آغاز دورهٔ دوم جنگ‌های ایران و روسیه». مطالعات تاریخ اسلام. پژوهشکده تاریخ اسلام. ۳ (۱۰): ۳۷–۵۶. از پارامتر ناشناخته |ماه= صرف‌نظر شد (کمک)
  • مصدق، علی‌اصغر (۱۳۸۶). «جنگ‌های ایران و روس». در غلامعلی حداد عادل. [[دانشنامه جهان اسلام]]. ج. ۱۱. تهران: بنیاد دائرةالمعارف اسلامی. شابک ۹۶۴–۴۴۷–۰۱۲–۵ مقدار |شابک= را بررسی کنید: invalid character (کمک). تداخل پیوند خارجی و ویکی‌پیوند (کمک)
  • Behrooz, Maziar (2013). "From confidence to apprehension: Early Iranian interaction with Russia". In Stephanie Cronin (ed.). Iranian–Russian Encounters: Empires and revolutions since 1800 (به انگلیسی). Routledge.
  • Behrooz, Maziar (2013). "Revisiting the Second Russo-Iranian War (1826–28): Causes and Perceptions". Iranian Studies (به انگلیسی). Routledge. 46 (3). doi:10.1080/00210862.2012.758502 – via Taylor & Francis. {{cite journal}}: Unknown parameter |ماه= ignored (help)
  • Daniel, Elton L. (2012) [15 December 2001]. "GOLESTĀN TREATY". In Yarshater, Ehsan (ed.). [[دانشنامه ایرانیکا|Encyclopædia Iranica]]. Fasc. 1 (به انگلیسی). Vol. XI. New York City: Bibliotheca Persica Press. pp. 86–890. {{cite encyclopedia}}: URL–wikilink conflict (help); Unknown parameter |ماه= ignored (help)
  • Deutschmann, Moritz (2015). Iran and Russian Imperialism: The ideal anarchists, 1800–1914 (به انگلیسی). Routledge.